خبرنگار که نردبان نیست اشکالی ندارد خیلی ها بر شانه هایم نشستند و بالا رفتند خیالی نیست اما من هیچگاه غیرتم را فدای هیچ چیز دیگر نخواهم ساخت اما ...
در چشمانش دریایی از اشک صف کشیده بود اما غرورش اجازه نمی داد سرریزش کند ،علی تنهای تنها روی تخت بیمارستان از جور روزگار افتاده است،دیابت او را از پای در آورده و حالا آیا انگشتان پای چپش از ته قطع می شوند یا نه خدا می داند،پیشکسوت خبرنگار رامسر که روزی یلی بود و برای خیلی ها سکوی پرتاب شد حالا تنهای تنهاست اگر می دانست روزگار اینقدر بی وفاست کمی به فکر خود بود،می گفت هزاران خبر را در کارنامه فعالیت خود دارد،علی عکس خیلی ها را تمام رنگی زد بر صفحات رنگی مجلات و روزنامه ها اما یک نفر حالا سراغش را نمی گیرند روزگار بسیار عجیب و غریبی است،
می گفت خدایا از تو می خواهم فقط چند تا انگشت برایم نگهدار اینها که امانت توست اما می خواهم تا آخرین نفس سلاحم قلم باشد و و حتی در چند کلام بنویسم من یک خبرنگارم و عاشق قلم و مردم ،کم کم عقده هایش را گشود خیلی سخت و آبرومندانه ،علی پیشکسوت فرهنگی است فیش حقوقی اش 560 هزار تومان! دریافتی اش 110 هزار تومان!
هنوز مستاجر و دربدر دارای 3 فرزند پسر ،یکی دانش آموز و دوتایشان بیکار ،مجبور شده بخاطر بچه ها از شهری که خیلی دوستش دارد هجرت نماید تازه با این حقوق 110هزار تومانی، ماهی 180 هزار تومان اجاره می دهد و 8 میلیون پیش خانه را هم قرض نموده،علی می گوید هرلحظه دلتنگ رامسرم اما مجبورم درد غربت و دیابت این مرگ خاموش و بی صدا را باهم تحمل نمایم!
دیگر این همه دردو رنج امانم را بریده ،او می گوید وام های زیادی که در چندین نوبت برای ترمیم زخم هایش گرفته دیگری حقوقی برایش نمی گذارد،تا کنون 9 میلیون تومان وام گرفته تا زخم های کشنده اش را لا پوشانی کند اما با زخم های درونش چه کار می کند؟ خدا می داند،علی آهی سخت می کشد و من می گویم چه انتظاری از مسولان دارید ؟می گوید انصاف داشته باشند!
خبرنگار که نردبان نیست اشکالی ندارد خیلی ها بر شانه هایم نشستند و بالا رفتند خیالی نیست اما من هیچگاه غیرتم را فدای هیچ چیز دیگر نخواهم ساخت اما باز هم اصرار می کنم یک خواسته ؟می گوید مساعدت نمایند تا پمادهای پترو پارس و کامفیل را تهیه نمایم تا بر زخم های کهنه ام بمالم تا بلکه آرام بگیرم ،حالا گریه نم نم از زیر پلک هایش جاری می شود این بار دلتنگ پدر و مادرش هست که هردو در اثر دیابت ازبین رفتند پدرش در اثر این درد کشنده سکته می کند و می میرد و مادرش هم بخاطر دیابت پای انگشتانش را تا زانو قطع نموده ،
یک سال خانه نشین و بعد می میرد تنها یاد فراق مادر توانست اشک را از دیدگانش جاری سازدو حالا علی مصباح شهرستانی خبرنگار پیشکسوت رامسری در ذهنش هزاران برگ خبر را ورق می زند و غبطه می خورد اگر این همه وقت را برای ...گذاشت کمی صرف خود می نمود حالا نه اجاره نشین و دربدر بود و نه ناتوان از خرید دارویی که مرهم دردش باشد،براستی چرا خبرنگاران با این همه تلاش هنوز در حسرت روز های و سرنوشت خوش خود نه حالا بلکه در فرداهای نیامده اند؟
براستی در طول 32 سال خدمت خبری خبرنگارانی چون مصباح آن رفیقان نارفیقی دورش حلقه زدند و گفتند عکس مان را خیلی بزرگ!و رنگی چاپ کن مطلبش مهم نیست حالا این به اصطلاح رفقا کجایند؟براستی آیا می توان برای تک تک گزارش های خبرنگاران که گره از کار خلق می گشاید قیمتی گذاشت؟
براستی حق یک خبرنگار بدرستی ادا می شود؟براستی آیا زمان آن فرا نرسیده که مسولان در اندیشه حل اساسی معضل این خبرنگار عزیز باشند؟ اینکه زیر چهار دیواری خانه اش باشد و دغدعه تهیه داروی زخم ناسور نداشته باشد؟آیا اینها انتظاری بزرگی است؟
عباس احمدی ماچیانی
استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();